زندگی برتر

به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .

زندگی برتر

به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .

آخرین روز زندگی

امروز مانند آخرین روز عمرم زندگی خواهم کرد، در گرانبها ترین روز هستی ام،شیره زندگانیم را در شیشه ای خواهم ریخت و درِ آن را مهر و موم خواهم کرد، چنان که قطره ای از آن بر زمین نچکد.

امروز، حتی لحظه ای را در تاسف بخت بد و ناکامیهای گذشته تلف نخواهم کرد. چرا که از یاد ناملایمات و پریشانحالی گذشته کاری ساخته نیست.

آیا آب رفته به جوی باز خواهد گشت؟

آیا خورشید از مغرب طلوع خواهد کرد؟

آیا میتوانم به گذشته بر گردم و اشتباهات خود را تصحیح کنم؟

آیا میتوانم به دیروز بر گردم و مانع از بروز جراحاتی شومکه تجربه کرده ام؟

آیا میتوانم بدگویی دیروز را پس بگیرم و درد و رنج پدید آمده را ناپدید کنم؟

خیر!

دیروز برای من مرده و برای همیشه مدفون شده است.

من نمیتوانم بیش از این در باره دیروز بیندیشم. امروز را مانند آخرین روز عمرم زندگی خواهم کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد